نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 

یا اَباذَر، لایَکونُ الرَّجُلُ مِنَ المُتَّقِینِ حَتَّی یُحاسِبَ نَفسَهُ اَشَدَّ مِن مُحاسَبَةِ الشَّریکِ شَریکَهُ فَیَعلَمُ مِن أینَ مَطعَمُهُ وَ مِن أینَ مَشرَبُهُ وَ مِن أینَ مَلبَسُهُ أمِن حِلٍّ ذَلِکَ أم مِن حَرامٍ؟
ای ابوذر، انسان از پرهیزگاران نمی‌شود تا اینکه نفسش شدیدتر از محاسبه کردن شریک شریکش را محاسبه کند. پس باید بداند خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و پوشیدنی‌هایش از کجاست؟ یعنی از راه حلال و مشروع به دست آمده یا از راه حرام؟
بحارالانوار، ج 77، ص 86

نور هدایت

کسانی که در مورد منازل سیر و سلوک کتاب نوشته‌اند، آن را به مسافری تشبیه کرده‌اند که برای لقاء الله باید مسیری طولانی را طی کند. آنها نخستین مرحله‌ی سیر و سلوک را مراقبه و محاسبه دانسته‌اند. یعنی انسان باید اوّل مراقب اعمال خود باشد. در شبانه روز اعمال قلبی و جوارحی، واجبات، مستحبات، مکروهات و محرّمات را رعایت کند و به دنبال مراقبت، اعمالش را به حساب بکشد. در این بخش از سخنان گهربار حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تعبیر جالبی آمده که می‌فرماید: رسیدن به تقوا بدون محاسبه ممکن نیست. یعنی اگر کسی بخواهد در زمره‌ی انسان‌های پرهیزگار باشد باید به مراقبه و محاسبه عادت کند و از تمام روزهای عمرش حساب بکشد، آن هم بالاتر از حسابی که شریک از شریکش می‌کشد، علّت هم روشن است، زیرا شراکت نسبی است، یعنی به اندازه مالی است که سهم شراکت گذارده، امّا انسان مالک تمام هستی خودش است. باید نفسش را محاسبه کند که ای نفس، سرمایه‌ی عمر من چه شد؟ سرمایه‌ی استعداد و عقل من چه شد؟ سرمایه‌ی جوانی من چه شد؟ سرمایه‌ی سلامت من چه شد؟ این سرمایه‌های پنجگانه معروف واقعاً محاسبه می‌خواهد، چون عمر چیزی نیست که آسان به دست آمده باشد. به قول بعضی اگر به کسی بگویند حاضری تمام عمرت را با چه چیزی مبادله کنی؟ می‌گوید اگر دنیا را هم بدهی نمی‌دهم، امّا شاید تمام عمر را به راحتی به بطالت می‌گذرانَد. مگر مجموع عمر مرکب از اجزا نیست؟ شما اگر این همه قیمت برای مجموع عمر قائلید پس چرا اجزای عمر را که روزها و لحظه‌ها باشد به رایگان از دست می‌دهید؟ یا سرمایه‌ی جوانی را که از مهم‌ترین سرمایه‌های انسان است و می‌گویند انسان به هر مقام علمی که بخواهد برسد در همین جوانی است، به آسانی نابود می‌کنید؟
یا نعمت فراغت را از دست دادی و قدر لحظات را ندانستی، چون زمان‌هایی می‌رسد که فراغت به کلّی از دست می‌رود، برخی می‌گویند چکار کنیم تا در صف پرهیزگاران قرار گیریم؟ حضرت می‌فرماید: اگر هر روز محاسبه‌ی نفس کردی، یا نعمت‌هایی را که خداوند به تو داده محاسبه کنی، جزء پرهیزگاران می‌شوی. امّا وقتی محاسبه نکردی و حساب همه‌ی اینها از دست تو بیرون رفت، آن‌گاه انسان بی تقوایی می‌شوی.
در این حدیث بر سه قسمت تأکید شده است:
خوراک، آشامیدنی، پوشاک.
اگر کسی بخواهد به کمال دست یابد، واقعاً باید حلال و حرام را رعایت کند، از لقمه‌ی شبهه‌ناک بپرهیزد، زیرا لقمه‌ی حرام اثر دارد و نورانیّت قلب را می‌گیرد و توفیقات انسان را کم می‌کند.
خداوند در قرآن می‌فرماید: «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُواللهَ وَلتَنظُر نَفسٌ مَا قَدَّمَت لِغَدٍ)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، تقوا پیشه کنید، از عذاب خدا بترسید و هر کس باید نظر به فردایش کند که چه فرستاده است». (1)

 

چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست *** که خدمتی به سزا برنیامد از دستم

خداوند متعال خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «(فَإِنَّمَا عَلَیکَ البَلاغُ وَ عَلَینَا الحِسَابُ)؛ همانا رساندن احکام بر تو است و رسیدگی به حساب بر ما». (2)
یعنی تو احکام را تبلیغ می‌کنی و ما هم حساب عمل به احکام را داریم. آنچه را بندگان از خوب و بد، زشت و زیبا و ثواب و خطا مرتکب می‌شوند خداوند سبحان حساب آنها را ثبت می‌کند: «(إنَّا کُنَّا نَستَنسِخُ مَا کُنتُم تَعمَلُونَ)؛ ما هر چه به دنیا کرده‌اید همه را درست انگاشته‌ایم و طبق آن به پاداش می‌رسید». (3) این حسابی است که مالک از ملوک یا معبود از عبد دارد، عبد نیز باید دارای حساب باشد و به اعمال خود رسیدگی کند.
امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) فرمود: «عِبَادَ اللهِ زِنُوا أنفُسَکُم مِن قَبلِ اَن تُوزَنُوا وَ حاسِبُوها مِن قَبلِ أن تُحاسَبُوا؛ بندگان خدا، خود را آزمایش کنید پیش از اینکه شما را بیازمایند و به حساب خود برسید پیش از اینکه به حساب شما برسند». (4)
استنساخ اعمال بندگان برای رسیدگی به حساب است. روزی می‌رسد که سرانجام به حساب بندگان رسیدگی می‌شود، امّا سالکان إلی الله حساب اعمال خود را دارند. یعنی پیوسته اعمال خود را محاسبه می‌کنند. اگر نفس خطایی کند فوراً به عتاب برخاسته، آن را توبیخ و سرزنش و با عمل صحیح و نیکو ادب می‌کنند، چرا که عمل خلاف در قلب اثر می‌گذارد و آن را تاریک می‌کند و تا آن اثر باقی است قلب آدمی گرفته و مکدّر است.
از این‌رو انسان باید برای جبران عمل خلاف به عمل خیر مبادرت کند و از خدا بخواهد که از او درگذرد و رفع کدورت کند، زیرا چنانچه انسان متوجّه اعمال خلاف نباشد و به آنها رسیدگی نکند و بدی‌ها را با خوبی‌ها جبران نکند، گناهان زیاد می‌شوند در نتیجه سیاهی قلب بیشتر و سرانجام کار به جایی می‌رسد که اثر سوءِ اعمال خلاف او را دلسرد کرده و از سیر و سلوک باز می‌دارد و در این وقت است که حال طلب هم از او سلب شده و دیگر رغبتی در او برای انجام دادن اعمال خیر و ثواب نیست.
برای درک بهتر این مسأله به این مثال توجّه کنید:
تاجران برای اینکه حساب سرمایه‌ی خود را داشته باشند چند دفتر دارند: دفتر باطله، دفتر روزنامه، دفتر کل، دفتر صندوق، دفتر انبار، دفتر اموال و بعضی دفاتر دیگر. یعنی یک تاجر موفّق همه‌ی این دفاتر را دارد و اینها برای این است که حساب او روشن و به روز باشد.
دفتر صندوق، صادرات و واردات نقدی را نشان می‌دهد، دفتر انبار، صادرات و واردات کالا و دفتر کل، بدهکاری و بستانکاری و دفتر روزنامه، عملیّات روزانه. صفحه‌ای که در دفتر کل، سود و زیان در آن ثبت می‌شود نشان می‌دهد که تاجر در چه حال است. او همیشه با اضطراب نگاهی به این صفحه است که ببیند زیان بر سود غلبه دارد، یا بدهکاری بر بستانکاری!
مسلمان باید برای هر یک از اعضا و جوارحش دفتری درست کند و حساب همه‌ی آنها را داشته باشد. حساب چشم، گوش، زبان، دست، پا و سرانجام حساب دفتر کل را که همان قلب است. بداند چه می‌کند، چه می‌بیند، چه می‌گوید، به چه توجّه دارد، به کجا می‌رود، علاقه‌اش به کجاست، با که معاشرت دارد و مقصودش کیست؟
و اگر اهل حساب و محاسبه نباشد، چونان تاجری است که دفتر و حساب و کتابی ندارد وسرانجام ورشکسته می‌شود.
مسلمان بعد از توبه، باید در طریق محاسبه گام بردارد. واضح است وقتی ضرر دامنگیر انسان شد در هر امری که باشد با احتیاط پیش می‌رود، چگونه است که وقتی تاجر متوجّه ضرر شد حسابش را دارد و همیشه در فکر این است که چه وقت می‌تواند آن راجبران کند. کسی که خلاف کرد و آن‌گاه فهمید و از آن کار پیشمان شد و توبه کرد و آن را حساب کرد، باید دیگر مرتکب عصیان و نافرمانی نشود.
با توجّه به مطالب گفته شده، در امر محاسبه باید سه اصل را به دقّت بررسی کرد و از آنها بهره برد:
نخست اینکه به جنایات و نافرمانی‌های خود و نعمتی که از ناحیه‌ی خداوند متعال به او رسیده، نظر کند. این دو را در برابر یکدیگر قرار دهد. مسلّماً آن که از نور حکمت بهره نبرده و به نفسش اعتماد داشته باشد هرگز نمی‌تواند در مقام مقایسه برآید، زیرا تشخیص نعمت از نقمت امری است بسیار دشوار. کسی که سرگرم استفاده از نعمت‌های الهی است نعمتِ زیاد، او را از یاد خدا غافل کرده:
«(وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجَهُم مِن حَیثُ لایَعلَمُونَ)؛ آنان که آیات ما را تکذیب کنند، ما آنها را از جایی که خود نمی‌فهمند به تدریج به عذاب نزدیک می‌کنیم». (5) یعنی به آنها نعمت می‌دهیم، سرگرم نعمت شده، ما و آیات ما را فراموش می‌کنند و به جهت طغیان مستوجب عذاب می‌شوند.
دو دیگر اینکه انسان باید بفهمد آنچه از طاعات و عبادات برعهده‌ی اوست، منّتی از حقّ است و بداند اصلاح حال او فقط با انجام دادن فرایض صورت می‌گیرد و آنچه از او به عنوان طاعت و عبادت صادر می‌شود وظیفه‌ی او و برای اصلاح حال خود او وضع شده است. چنانکه طبیب به مریض نسخه می‌دهد، اگر او به دستورهای طبیب عمل کرد، آیا باید بر طبیب منّت گذارَد؟ طاعات و عبادات ما همگی داروهایی‌اند که بیماری غفلت و جهل را برطرف می‌سازند. اگر کسی برای رفع بیماری خود به طاعات و عبادات پرداخت آیا باید بر خداوند منّت بگذارد؟ چون در صدر اسلام به سبب پذیرش دین اسلام، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منّت نهادند، خطاب آمد: «(یَمُنُّونَ عَلَیکَ أن أسلَمُوا قُل لَاتَمُنُّوا عَلَیَّ إسلَامَکُم بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیکُم أَن هَدَیکُم لِلإِیمَانِ إِن کُنتُم صَادِقِینَ)؛ آنان بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند. بگو: اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت می‌نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است. اگر (در ادّعای ایمان) راستگویید». (6)

تو بندگی چون گذایان به شرط مزد نکن *** که خواجه خود روش بنده‌پروری داند

سوم اینکه انسان در مورد کاری که انجام می‌دهد اظهار رضایت نکند و از کار خود خرسند نباشد، زیرا وقتی نفس از انجام دادن کاری راضی شد، رضایت نفس نتیجه‌ی معکوس می‌دهد. امری که نفس از آن راضی باشد در حقیقت حق از آن راضی نیست و امری که حق راضی باشد نفس راضی نیست، بدین علّت گفته‌اند: «اَعدی عَدُوِّکَ نَفسُکَ الّتی بَینَ جَنبَیکَ؛ دشمن‌ترین دشمن تو، نفس تو است که بین دوپهلوی تو قرار دارد». (7)
انسان وقتی از انجام دادن عملی اظهار رضایت کرد، این اظهار رضایت حاکی از آن است که هنوز به مقام معبود و عزّت کبریایی او آشنا نشده و نمی‌داند کسی نمی‌تواند حقّ بندگی و عبادت او را به جا آورَد.
سعدی می‌گوید: عاکفان کعبه‌ی جلالش به تقصیر عبادت معترف که «ما عَبَدنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ؛ تو را آن چنان که باید پرستش نکردیم». (8) واصفان حلیه‌ی جمالش به تحیّر منسوب که «مَا عَرَفنَاکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ؛ تو را آن چنان که باید نشناختیم». (9)
به علاوه بنده‌ی خدا مدّعی است من خدمتی به سزا انجام داده‌ام و خود را مستحقّ پاداش می‌داند با اینکه این نظر مردود است و عارف سالک چنین مطلبی را هرگز ابراز نمی‌کند.
حافظ می‌گوید:

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست *** که خدمتی به سزا برنیامد از دستم

اگر رضایت انسان در مورد انجام دادن فرایض بر این نظر باشد که بگوید خدای را سپاسگزارم که به من توفیق داد تا بر ادای وظایف قیام کنم، با آنکه عمل من شایسته‌ی مقام کبریایی و مقبول درگاه الهی نیست! ظاهراً این رضایت به انسان ضرری نمی‌رسانَد چون ضرر وقتی است که انسان به عمل خود نظر داشته باشد و آن را در خور مقام کبریایی خداوند بداند.

محاسبه‌ی نفس در کلام امام علی (علیه السلام)

«ثَمَرَةُ المُحَاسَبَةِ اِصلاحُ النَّفسِ؛ نتیجه‌ی حسابرسی از خود، اصلاح نفس است.» (10)
«جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ عَمَلٍ ثَوَاباً وَ لِکُلِّ شَیءٍ حِساباً؛ خداوند برای هر کار پاداشی و برای هز چیز حسابی قرار داده است». (11)
«اِنَّ الیَومَ عَمَلٌ وَ لاحِسابٌ وَ غَدَاً حِسابٌ وَ لاعَمَلَ؛ همانا که امروز هنگام عمل است نه حساب و فردا وقت حساب است نه عمل». (12)
«حَاسِبُوا أنفُسَکُم قَبلَ أن تُحَاسَبُوا وَزِنُوها قَبلَ أن تُوازَنُوا؛ به حساب خود برسید پیش از آنکه به حسابتان برسند و کفّه‌ی اعمالتان را بسنجید پیش از آنکه به اعمالتان رسیدگی کنند». (13)
«مَن تَعاهَدَ نَفسَهُ بِالمُحاسَبَةِ أَمِنَ فِیها المُداهَنَةَ؛ آنکه خود را متعهّد به محاسبه‌ی نفس سازد، از نیرنگ نفس در امان است». (14)
«مَن حَاسَبَ نَفسَهُ وَقَفَ عَلَی عُیُوبِهِ وَ أحاطَ بِذُنُوبِهِ فَاستَقَالَ الذُّنُوبَ وَ أصلَحَ العُیُوبَ؛ هر که از نفس خود حساب بکشد بر عیب‌های خویش آگاه شود و به گناهانش احاطه یابد، آن‌گاه از گناهانش بازگشته و عیب‌های خود را اصلاح کند». (15)

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی حشر، آیه‌ی 18.
2. سوره‌ی رعد، آیه‌ی 40.
3. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 29.
4. نهج البلاغه، خطبه‌ی 90.
5. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 182.
6. سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 17.
7. بحارالانوار، ج 70، ص 64.
8. همان، ج 8، ص 215.
9. همان، ج 69، ص 292.
10.عیون الحکم و المواعظ، ص 208.
11. همان، ص 223.
12. نهج البلاغه، خطبه‌ی 42.
13. غررالحکم، ج 2، ص 633، ح 425.
14. غرر الحکم، ج 2، ص 171.
15. همان، ص 224، ح 1273.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.